معنی کارگردان سریال مسافر ری
حل جدول
داوود میرباقری
مسافر ری
فیلمی از داوود میرباقری
بازیگر فیلم مسافر ری
رضا ژیان
واژه پیشنهادی
سیروس مقدم
کارگردان فیلم مسافر ری
داوود میرباقری
کارگردان سریال مسافر زمان
مسعود نوابی
کارگردان سریال حکایت مسافر گمنام
داود میرباقری
کارگردان سریال مسافر پر دردسر
شاهرخ حمیدی مقدم
نویسنده فیلم مسافر ری
داوود میرباقری
فارسی به عربی
حاج، مسافر
لغت نامه دهخدا
ری. [ری ی] (ع مص) رَی ّ.رِوی ̍. (ناظم الاطباء). رجوع به رَی ّ و رِوی ̍ شود.
ری. [رَی ی / ری ی] (ع اِمص) سیرابی و تازگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیرابی و آب داری. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54). رجوع به ری ّ شود. || (اِ) ج ِ رَأی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به رأی شود.
ری. [رَ / رِ] (اِ) وزنی معادل چهار من تبریز یعنی صدوشصت سیر. (یادداشت مؤلف).
- ری بزرگ، سه هزار مثقال است. (از یادداشت مؤلف).
- ری کردن، افزودن وزن آرد پس از رشته و خمیر شدن. زیاده شدن وزن آرد پس از آنکه با آب سرشته شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریع شود.
عربی به فارسی
گذرگر , مسافر , رونده , عابر , مسافرتی , پی سپار رهنورد , پی سپار , رهنورد
گویش مازندرانی
ری آمدن برنج به هنگام طبخ – حجیم شدن برنج بر اثر پختن
معادل ابجد
1388